میلاد امام حسن

ساخت وبلاگ
شمعی که روشن است در آغوش این اتاقجان کنده است تا بشود مثل چلچراغپاییز آمده‌ست بگوید که می‌روندسرسبزهای فصل به مهمانی اجاقمهمان چند روزه‌ی تو این گل یخ استاز بی‌کسی گذاشته سر روی پای باغاین روزها و دلخوشی ما چه کوچک‌اندآن قدر خسته‌ایم که حتی یک اتفاق...بی‌چتر در حوالی باران قدم زدیمشاید کسی بگیرد از این گریه‌ها سراغتنها تو مانده‌ای و در این "رنجِ بی‌حساب"پر می زنند دور و برت دسته‌ای کلاغزهرا محمودیاز مجموعه‌ی "جای خالی‌ات را با کلمات پر می‌کنم"نقاشی قدیمی کاری از خواهر هنرمند که هنرش را جدی نمی‌گیرد. برچسب‌ها: شعر , ادبیات زنان زهرا محمودی جمعه ۲۰ خرداد ۱۴۰۱  |  23:53 میلاد امام حسن...
ما را در سایت میلاد امام حسن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mashghemodara بازدید : 126 تاريخ : جمعه 3 تير 1401 ساعت: 13:14

جومپا لاهیری در خانواده‌ای بنگالی در لندن به دنیا آمده و بزرگ‌شده‌ی آمریکاست. مجموعه داستان "مترجم دردها" برنده‌ی جایزه‌ی پولیتزر ادبی سال 2000 شده و جایزه‌های ادبی دیگری را نیز کسب کرده. نویسنده در پایان این مجموعه درباره‌ی بازتاب این اثر و برداشت‌های متفاوت آن توسط مردم هند و از طرفی اقبال مخاطبان مختلف در سراسر دنیا این‌گونه عنوان کرده که "این اتفاق بزرگ‌ترین شگفتی زندگی‌اش بوده، چیزی شبیه برنده شدن در لاتاری، بدون این‌که بلیت خریده باشد. کتابی که برنده می‌شود باید نوشته‌ی یک شهروند آمریکایی و ترجیحا مرتبط با "زندگی آمریکایی" باشد." این مجموعه 9 داستان دارد و یک بخش پایانی با عنوان زنده؛ به سوی بهشت که اندیشه‌ی کلی نویسنده را درباره‌ی اثر دربردارد. مترجم دردها نام سومین داستان کوتاه این مجموعه است و داستان راننده‌ای‌ست که شغلش مترجمی‌ست. "دکتری که من برایش کار می‌کنم کلی مریض گجراتی دارد. پدر خود من هم گجراتی بوده. منتهای در این منطقه کم پیدا می‌شود کسی که گجراتی بداند. یکیش هم خود دکتر. برای همین از من خواسته توی مطبش کار کنم و حرف مریض‌ها را برایش ترجمه کنم."آقای کاپاسی هفته‌ای دو روز راننده‌ی تور مسافرانی‌ست که می‌خواهند از معبد خورشید کونارک دیدن کنند. در این سفر کوتاه به خانواده‌ای هندی برمی‌خورد که تازه از آمریکا برای دیدن خانواده‌شان به هند آمده‌اند. در خلال سفر این خانواده را متفاوت می‌بیند و کم‌کم توجه همسر مرد و راننده به هم جلب می‌شود. در این سفر جاده‌ای کوتاه با از هم گسیختگی درونی این خانواده‌ی به ظاهر متمدن مواجه می‌شود و توجه زن نسبت به خودش را به فال نیک می‌گیرد و با خودش فکر می‌کند این اتفاق او را از زندگی ملال‌آورش بیرون می‌کش میلاد امام حسن...
ما را در سایت میلاد امام حسن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mashghemodara بازدید : 133 تاريخ : جمعه 3 تير 1401 ساعت: 13:14

سیمون دوبوار فیلسوف، نویسنده، فمنیست و اگزیستانسیالیست فرانسوی در سال 1908 در پاریس و خانواده‌ای بورژوا زاده شد. درباره‌ی او و دوستی و روابط پیچیده‌اش با سارتر در متن پشت جلد کتاب خیلی خلاصه توضیحاتی ارائه شده.مرگ آرام اثر کم‌حجمی‌ست از دوبوار که در نشستی کوتاه خواندم. داستان را می‌توان گزارشی از آخرین روزهای زندگی مادر دوبوار دانست که با جزئیات و به زیبایی روایت شده. مواجهه‌ی ناگهانی هر دو طرف هم مادر و هم سیمون و خواهرش با مقوله‌ی مرگ در این اثر ردپای درخشانی از خود به جا گذاشته. مادری که اختلافات فکری و مذهبی بسیاری با فرزندانش داشته و در این دوره است که دوبوار از منظری دیگر مادر و کاستی‌هایش را می‌بیند؛ حالا دیگر "جهان به ابعاد اتاق او کوچک شده بود." مادر که به شدت علاقه‌مند به زندگی‌ست و در برابر مرگی که آن را به هیچ می‌گیرد، مقاومت می‌کند. گهگاه که چشم باز می‌کند و می‌بیند روزها را در اغما به سر برده با حسرت می‌گوید: "آه امروز زندگی نکردم" یا پس از هر خواب طولانی گله می‌کند که "دارم زندگی را از کف می‌دهم." پیش از این تصویر چنین احتضار تاثربرانگیزی را در اثر درخشان مرگ ایوان ایلیچ تولستوی دیده بودم. احتضاری که مدام شعر فروغ را به ذهنم متبادر می‌کرد:آه ای زندگی این منم که هنوزبا همه پوچی از تو لبریزمنه برآنم که رشته پاره کنمنه برآنم که از تو بگریزم"انديشيدن به رغم خود غالبا بارور است، ولی مادر من چیز دیگری‌ست، او به رغم خودش زندگی کرده است. اشتهایی بارور داشت که همه‌ی نیروی خود را صرف پس زدن آن‌ها کرده و این رد و دفع را با خشم تحمل کرده بود. در کودکی جسم و دل و جان او را زیر یک سلسله زین و یراق اصول میلاد امام حسن...
ما را در سایت میلاد امام حسن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mashghemodara بازدید : 134 تاريخ : جمعه 3 تير 1401 ساعت: 13:14